خاطره ای درباره شهید محمداسماعیل آخوندی به روایت مریم آخوندی (دختر شهید)
پدرم « شهید اسماعیل آخوندی» در کودکی از نعمت مادر بی بهره شد و در ابتدای دوران نوجوانی به منظور تأمین معاش، مشغول کار شد.
تحمّل سختی ها به او روحیّه؛ سخت کوشی، استقلال، شجاعت، صبر وبردباری، مقاومت در برابر حوادث روزگار، صرفه جویی و قناعت بخشیده بود و او را همچون کوهی استوار کرده بود.
پدر با برادرانم بیانیّه ها و اعلامیّه های امام را جهت تنویر و جهت دهی افکار مردم کرج پخش میکردند. او وقتی که مردم در راهپیمایی، مورد یورش قوای نظامی حکومت واقع می شوند از درب مغازه – محلّ کسب پدر که یک در به خیابان اصلی و در پشتی به دانشکده کشاورزی منتهی می گشت- با نشان دادن راه گریز، مردم را نجات می داد.
این اقدام متهوّرانه پدرم برای وی تبعاتی داشت و قوای نظامی با ردیابی و درنظر داشتن او، وی را در حضور فرزند خردسالش به شدّت مورد اهانت و ضرب و شتم قرار داده و دستگیرش کردند.
بار دیگر، در همان ایّام حکومت نظامی، شبی هنگام مراجعت از نماز، به مأموران حکومتی در حالی که از مجسمه شاه، که در میدان بزرگ شهر نصب شده بود حفاظت می کردند، هشدار داد و آنها را مورد عتاب قرار داده و به آنها اعتراض کرد که “برای چه از این مجسمه حفاظت می کنید؟”
مأموران هم با یورش به او، وی را شدیداً مجروح کردند.
منبع: بازنویسی از نت