شهید علی محجوب

نام: علی

نام خانوادگی: محجوب

نام مادر: مهری

نام پدر: نسیم

تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۲/۲۴

محل تولد: تهران

وضعیت تاهل: مجرد

میزان تحصیلات: دیپلم، طلبه

سن: ۲۲ سال

تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۲/۲۶

محل شهادت: شیخ محمد

عملیات: بیت المقدس ۶

گردان: حضرت المهدی(عج)

یگان خدمتی: لشکر ۱۰ سیدالشهدا علیه‌السلام

مسئولیت: مبلغ

مزار: البرز، بهشت رضا

زندگی‌نامه

شهید علی محجوب بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۴۵، در شهر تهران دیده به دنیا گشود. پدرش نسیم و مادرش مهری نام داشت.

علی تا پایان دوره متوسطه درس خواند و موفق به اخذ دیپلم شد. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا (سطح۲) پرداخت.

وی که به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافته بود بیست و ششم اردیبهشت ۱۳۶۷، با سمت مبلغ، در ارتفاعات شیخ محمد بر اثر اصابت ترکش به فیض شهادت رسید.

مزار وی در گلزار شهدای بهشت رضای شهرستان نظرآباد قرار دارد.

وصیت‌نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

الم احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون.

به نام خداوند بخشنده مهربان، آیا گمان کرده اند که واگذارده می شوند همین که گفتند ایمان آوردیم و آنها امتحان نخواهند شد؟ دنیا، دنیای امتحان و آزمایش است. قلم روی کاغذ گذاشته ام اما چون وقت بسیار تنگ است، نمی دانم که چه بنویسیم؟ خدایا مدتی را به من فرصت دادی که در این دنیا باشم و در این دنیا مرا مبتلا به آزمایش های متفاوتی کردی و در جاهای مختلف امتحان های متعددی از من کردی و در واقعه های بسیاری از من امتحان کردی و من هم اقرار به مردود بودن تمام آزمایش ها می کنم. می دانم که هیچ وقتی نشد که سالم از امتحان دربیایم ولی باز با تمام این احوال لطفت را از ما کم نکردی و همیشه عنایات را بر ما جاری ساختی. خوب این هم تعجب ندارد چون تو کریمی و از کریم جز این انتظار نمی رود خدایا من بسیاری از جاها به منجلاب های گناه و معصیت افتاده ام و با دست خودم فاصله زیادی بین خودم و تو انداخته ام. خدایا اعتراف می کنم به این که با انجام همین گناه بعد تفریطی بین من و تو افتاده و این سیاهی قلبم هم معلول همین معاصی است. خدایا اگر فرصت بود بیشتر از این درد دلها را روی کاغذ می آوردم ولی متاسفانه وقتی شروع به نوشتن کردم که کارهای زیادی را باید انجام بدهم و هم این که فعلا تمرکز حواس به آن صورت که بتوانم مطلبی را بنویسم ندارم. از پدر بزرگوارم به خاطر تمام زحماتی که در مدت عمرم برایم کشیده تشکر می کنم و از ایشان حلالیت می طلبم و از ایشان می خواهم که مرا ببخشند. چون می دانم که حق فرزندی را خوب ادا نکردم و همچنین از برادران و خواهران گرامیم که همیشه مایه دلگرمی من در تنهایی ها بوده اند، حلالیت می طلبم و امیدوارم که مرا از دعا فراموش نکنند. فقط تنها حرفی که دارم اشاره به آیه اول صفحه است که ای برادران و خواهران عزیز دنیا دنیای آزمایش الهی است و تمام این وسایل و امکاناتی که در اختیار شماست، جهت امتحان در اختیار شما گذاشته شد و هیچ چیز در دنیا مال شما نیست. همه چیز به طور امانت در اختیار شماست و برای ثابت شدن حرفم متذکر می شوم به این که به زندگانی گذشتگان نگاه کنند. در بین آنها همه جور انسان بود. فقیر،ثروتمند،مریض،سالم،زن و مرد و پیر و جوان والی آخر. هیچ کدام آنها در این دنیا باقی نماندند و مرگ به سراغ همه آنها رفت و در آن موقع نه پول نه فقر نه با فرزند بودن و نه فرزند نداشتن و نه پیر بودن و نه جوان بودن هیچ کدام نتوانستند به داد آنها برسند و مرگ همه آنها را در خود فرو برد.

عزیزان من از زندگانی گذشتگان عبرت بگیرید و دل به مادیات و دنیا نبندید که جاده ای است برای رسیدن به هدف و هدف چیز دیگر است. به رحمت خداوند امید داشته باشید که خداوند غفور و رحیم است.هر چند گناهان ما بزرگ باشد(اللهم ان عظمت ذنوبی فانت اعظم و ان کثر تفریطی فانت اکبر) خدایا بار گناهانم کمرم را شکسته و کثرت معاصی نور چشم دلم را گرفته و معاصی مرا در برابر گناهان ضعیف ساخته اما با تمام این احوال امید و رجاء زیادی به بخشش تو دارم خدایا به اسم جلاله ات قسم می خورم در این شب مبارک قدر(شب۲۳رمضان) که هیچ موقع از زحمت و فضل و بخششت ناامید نشده و نمیشوم خدایا نکند مرا نبخشی که در آن صورت وضع بسیار بدی را پیدا می کنم. خدایا تو خودت مسائلی را از من می دانی که نمی شود بر روی کاغذ آورد من که در این دنیا نتوانستم خودم را به تو نزدیک کنم اگر در آن دنیا هم قرار باشد که در جوار رحمت تو نباشم جدا که خسر الدنیا و الاخره خواهم بود. خدایا تنها تو می دانی که چه قدر به بخششت امیدوارم خدایا لحظات حساسی را پشت سر می گذارم و احتیاج شدیدی به توجه تو دارم از تو می خواهم که حالت سکینه را به من عنایت کنی تا با یاد دشمنان تو را از بین ببرم. خدایا مادرم را در آن دنیا گرفتاریهایش را بر طرف کن و به من توفیق بده تا حد امکان….یادآوری می کنم من الان در موقعیتی نیستم که همه چیز در ذهنم باشد. پس اگر مسئله ای در رابطه با من اتفاق افتاد خودتان حلش کنید. عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم.

تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم

در خاک شد صد غنچه در وقت شکفتن

ما نیز به جز خاکستری برسر نکردیم

بی دست وپا تر از دل خود کس ندیدم

زازو که رقصی با سر بی تن نکردیم

باران ز ابر توبه باریدیم صد بار

اما بجز دامان خود را تر نکردیم

۲۰/۱۲/۶۷

خاطره

به روایت پدر شهید

پسرم علی از زمان کودکی آرام و گوشه گیر بود.

هیچ زمان و در هیچ شرایطی موردی پیش نیاورد که باعث ناراحتی افراد خانواده شود.

فقط در دورانی که مصادف با شکوفایی انقلاب بود، حضورش در فعالیتهای اجتماعی و انقلابی، باعث شده بود از درس عقب بماند. وقتی مواخذه اش کردیم، گفت: الان برهه ای از زمان رسیده که وجود من و امثال من در این فعالیتها بسیار مثمر ثمر است.

کتاب

کتاب فرزند نسیم: درباره شهید روحانی علی محجوب

شناسنامه کتاب

عنوان کتاب: فرزند نسیم

نویسنده: علیرضا اکبری

نشر: حنظله وابسته به اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس استان البرز

سال چاپ: ۱۴۰۰

 

«فرزند نسیم» عنوان کتابی از سری کتاب‌های شهدای روحانی استان البرز، با موضوع زندگی‌نامه، اسناد و مدارک و خاطرات شهید روحانی «علی محجوب» است.

این کتاب ۳۰ صفحه‌ای اثر علیرضا اکبری است که به همت اداره‌کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان البرز با شمارگان ۵۰۰ نسخه در سال ۱۴۰۰ به چاپ رسیده است.

 

برشی از متن کتاب

«علی می‌گفت که ما باید به امام زمان (عج) کمک کنیم و برای اینکه بتوانیم به نحو احسن کمک‌حال ایشان باشیم باید در زمره سربازان ایشان باشیم.

می‌گفت: فرض کنید شما در حال رانندگی دچار خطا بشوید. اگر افسر راهنمایی و رانندگی با لباس شخصی به شما تذکر دهد تذکر او را زیاد جدی نمی‌گیرید و او را تحویل نمی‌گیرید اما اگر همان افسر با لباس مخصوص تذکر دهد خودتان را جمع‌وجور می‌کنید و افسر هم کارش را بهتر انجام می‌دهد. لباس روحانیت را هم همین‌طور می‌دید. احساس می‌کرد که با تحصیل در حوزه علمیه و ملبس شدن می‌تواند بیشتر و بهتر مؤثر باشد.»

نمایه محتوا: بازتولید (جمع‌آوری اینترنتی و فضای مجازی)

گالری تصاویر

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search