مادر مژده بده

درباره شهید سید آیت الله طبائی عقدائی

به روایت مادر شهید

شبهای جمعه که می شد، سید معمولا می رفت تهران تا در مراسم دعای کمیل مهدیه تهران شرکت کند. یک شب وقتی برگشت، حالت عجیبی داشت. گفت: مادر، من شهید میشوم.

پرسیدم: چرا این حرف را می زنی؟ چیزی شده؟

گفت: موقع دعا، حالت خاصی به من دست داد و من امام زمان را حس کردم.

حالش دگرگون شده بود. دانستم که به او مژدۀ شهادت داده اند.

بعدها هم دوستانش تعریف می کردند: آن شب، سید موقع دعای کمیل از حال رفت و بعد از آن که به هوش آمد، شدیدا متحول شده بود.

صفحه شهید سید آیت الله طبایی عقدایی

سایر شهدا

درباره شهید

اشک شوق

درباره شهید مجید آخوندزاده ۷ ساله که بود، پدرش را از دست داد. مادرش بافندگی می کرد و روزگار می گذراندند. مجید برای یاد گرفتن

درباره شهید

هنر رسول

هنر رسول درباره شهید رسول کشاورز نورمحمدی به روایت برادر شهید برادرم دو سال بیشتر نداشت که پدرمان از دنیا رفت و ما را تنها

درباره شهید

نشان از بی‌نشانها

درباره شهید مهدی محمدصادق به روایت برادر شهید یک روز که خواهرم برای خرید به تعاونی مسجد رفته بود، دیده بود چند نفری گعده گرفته‌اند

درباره شهید

هدایت در صحنه

درباره سردار شهید بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

HomeCategoriesAccountCart
Search