درباره شهید سید آیت الله طبایی عقدایی
به روایت پدر شهید
پسرم در جبهه بود که پسرش به دنیا آمد. وقتی برگشت، خودش اسم محمد را برای فرزندش انتخاب کرد. با عشق خاصی او را بغل میکرد و می بوسید. اما چیزی نگذشت که دوباره راهی جبهه شد.
یک بار وقتی آمده بود مرخصی، به او گفتم: مگر تو بچه ات را دوست نداری؟ اگر دوستش داری، دیگر جبهه نرو. بمان و برو سپاه، آنجا هم میتوانی به اسلام و ایران خدمت کنی. بمان اگر محمدت را دوست داری.
پسرم گفت: آنقدر محمدم را دوست دارم که حاضرم یک ماه خودم تب کنم، اما یک ساعت بچه ام تب نکند. خیلی دوستش دارم، اما چه کنم که اسلام را بیشتر از محمد دوست دارم.
در مقابل این حرفش، جوابی نداشتم. به او افتخار می کردم.
صفحه شهید آیت الله طبایی عقدایی