نام: علی | نام خانوادگی: دل هنر | نام پدر: فضل الله
تاریخ ولادت: ۱۳۴۳/۲/۳ | محل ولادت: تهران | سن: ۲۲
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۲/۲۴ | شهادت: شرهانی/ شلمچه – عملیات کربلای ۵
مزار: تهران – گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعه: ۵۳، ردیف: ۱۲۹، شماره: ۸
زندگینامه شهید علی دل هنر
حاج علی در سال ۱۳۴۳ شمسی در میان خانواده ای متدین و مذهبی در یکی از باغ های شمیران پا به عرصه گیتی گذاشت، او را که در عید قربان به دنیا آمده بود حاج علی نامیدند.
سه ساله بود که به همراه خانواده به حوالی میدان شهدا نقل مکان کردند.
از همان دوران کودکی به یادگیری علوم اسلامی علاقه فراوان داشت و زمانی که کودکی بیش نبود به محافل و هیات های مذهبی می رفت و به یادگیری قرآن می پرداخت. برای انجام واجبات اهمیت بسیاری قائل بود و قبل از رسیدن به سن تکلیف، آنها را انجام می داد.
دوره ابتدایی و راهنمایی را در مدرسه ۱۷ شهریور گذراند و دوره دبیرستان را در هنرستان فنی مشغول به تحصیل شد.
وی در سال ۱۳۶۲ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و بعد از گذراندن دوره مقدماتی در پادگان امام حسین (ع) به همراه گروهی از دوستانش به لبنان و سوریه عزیمت کرد و به مبارزه با صهیونیست ها پرداخت.
بعد از فرمان امام خمینی مبنی بر این که راه قدس از کربلا می گذرد به ایران بازگشت و به جبهه های حق علیه باطل شتافت.
در سال ۱۳۶۳ از ناحیه زانو مجروح و به تهران منتقل شد، ولی عشق به امام خمینی و فرمان برداری از ایشان اجازه لحظه ای درنگ را به او نمی داد و پیش از این که به طور کامل بهبود یابد به جبهه باز گشت. او چندین بار زخمی شد ولی احساس مسولیتش نمی گذاشت مبارزه را رها کند.
آخرین مسئولیت وی در محور لشکر سیدالشهدا علیه السلام بود و سرانجام در صبح روز ۲۴ اردیبهشت سال ۱۳۶۵ مصادف با ماه مبارک رمضان در منطقه شرهانی بر اثر برخورد موشک به ماشینش به درجه رفیع شهادت رسید و به لقاء پروردگار نائل گردید.
وصیتنامه شهید علی دل هنر
به نام خدا
خدا، جان و مال اهل ایمان را به جای بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد می کنند که دشمنان دین را به قتل برسانند و یا خود کشته شوند، این وعده قطعی است بر خدا و عهدی که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده اند و از خدا با وفا تر به عهد کیست؟ ای اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و پیروزی بزرگی است.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
و با سلام بر محضر پر تقدس حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن العسگری (عج)، یگانه منجی عالم بشریت و آن امید دلسوختگان که در غم جانکاهش روز را می آغازند و شب را با نامش سپری می سازند. جذبه اوست که پرستوی عشق در دل شوریدگان آشیان می کند و از سر اراده اوست که آتش ارادتش در جان دلدادگان زبانه می کشد.
و با درود بر نائب بر حقش امام امت، این امید محرومین و مستضعفین جهان که قلوب انسان های مستعد را به حرکت وا داشت؛ این ناطق قرآن، فیلسوف قرن.
و با نثار درود فراوان بر تمامی خانوادهی شهدا، پدرانی که ابراهیم وار اسماعیل خود را به قربانگاه ها فرستادند تا ایستاده مردن آنان را شاهد گردند و همچنین مادرانی که چون زینب(س) که با وجود تمامی مصائب در آن ظهر عاشورا صبر را اسوه خود قرار داد و به همین وسیله، حماسه های تاریخ تشیع را رقم می زنند
و با درود و سلام فراوان بر عزیزانی که در طریق فی سبیل الله جان باختند و رفتند؛ برادرانی که جان را در طبق اخلاص نهاده و ارزانی راه خدا نمودند تا به اذن خدا به حیات خود نور ببخشند، برادرانی که با خونشان پلی از این ساحل درد و رنج زدند تا خود را به ساحل حقیقت برسانند، عزیزانی که به جرم ندای هل من ناصر ینصرنی جانشان در آسمان شهر جنایت به خون نشست، شهدایی که خود را در کوره گداخته حق تعالی قرار دادند تا ندایشان به جهانیان برسد که “ای انسان ها به پا خیزید و ملتی را از بند پلیدی ها و غارت ها برهانید”، زمانی که زبان در کام مانده اما قادر به اعتراض نبود، زمانی که تمامی هستی و غیر تمام به غارت رفت، کدامین تن در ظهر بلوغ عصیان فریادش آن مشعل را پر شعله می گردید که انسانیت را به صبح روشن نوید می داد؟ جز شهید چه کسی می تواند باشد به شاخه شاخه زیتون تا اوج خورشید ما به دل های پر درد شهید پیمود راه صد ساله را یک شبه.
ما هنوز سرهای بر سر نیزه رفته یاران را به یاد داریم، ما هنوز سرخی عاشورا را به یاد داریم، ما هنوز گل های پژمرده ی دشت خونین غرب و جنوب را به یادگار داریم، ما هنوز گرمی حرارت دست برادران شهیدمان را احساس می کنیم، چرا که با آنها بودیم، برادران شهیدی که حاضرم تمام هستی و خونم را بر پایشان فرو ریزم گرچه جانشان را در طبق اخلاص نهاده ارزانی راه خدا نمودند گر چه در کوشش و جهاد ره توشه را بر گرفتند و در خون خود غلتیدند، گرچه خون هایشان را در میدان نبرد به هم آمیختند و نهری جاری ساختند و به پیکر انسانیت تزریق کردند.
اما ایستاده مردن را به ما آموختند که ما را همین بس است که مدرسه ای به این وسعت از غرب و جنوب خونین ایران داریم، مدرسه ای که معلمش آقا اباعبدالله (ع) است، درسش که درس فداکاری، از خود گذشتگی و شهادت است، معلمی که درس به یادگار گذاشته خود را امروز در میعادگاه ها تحقق می بخشد و با عشق به او و شعار لا اله الا الله و در انظار بقیه الله، و در مقام جندالله، و با سلاح الله اکبر می روند تا ملتی را از بند پلیدی ها و قساوت ها برهانند، می روند تا جوهره وجودی خود را در معراج گاه ها متجلی سازند، می روند تا قداست شهادت را در کمال شهامت به اثبات رسانند، می روند تا که عجز و حقارت را در اندرون تک تک ما فرو شکنند، می روند تا لرزه را به اندام خیانت کاری اندازند و خلاصه می روند تا به ما بفهمانند ای مومنین، ای مسلمین، ای خاشعین، ای صابرین، ای قانتین به پا خیزید که قرآن در خطر است ملحدین در سبیل حق نشسته و مسیر را آلوده ساخته اند، مگر نمی بینید که ایمان در خطر است حال که منجی دیگری از سلاله مکتب الهی به پا خاسته، به پا خیزید و به ندای او لبیک بگویید دیگر منتظر این نشوید که بیایند زیر بالتان را بگیرند و دیگر منتظر این نشوید که در غسال خانه شستشویتان بدهند، با یک حرکت، با یک جهش، خلاصه با شهادت پر شکوه ضربان قلب انسانیت را تنظیم نمایید که شهادت بهترین مرگ و مردگی هاست.
و اما سخنی چند با خانواده گرامی ام؛
زحمات طاقت فرسایی را متحمل شدید تا فرزند صالحی تحویل جامعه نوپای اسلامی بدهید، خیلی افتخار می کنم وظیفه ای داشتید که این امانت را خوب پرورش دهید و از آن به بعد این امانت به صاحب اصلی خود باید بازگردد و چند روزی به این وادی، جهت کاری آمده بودیم حال باید به جای اصلی خودمان بر گردیم که فردا دیر است خوشا آن دمی که انسان با پای خودش به منزل اصلی اش وارد گردد تا این که او را به اجبار نبرند.
پدر و مادرم،
با دیدگان باز و اراده ای مصمم این طریق را پیمودم بارها این موقعیت برایم پیش می آمد، اما گوئی بر اثر زیادی سیئات و گناهان قبول واقع نمی گشتم حال که چنین وقت مناسبی به دست آمد و خودش طلبید. در فراغ من اصلا تضرع و زاری نکنید که موجب سر افکندگی باشد، در پیش مردم سرافراز و مصمم باشید که فرزندتان در چنین لباسی مقدس به سراغ یار رفت و چنانچه قلبتان آزرده خاطر می شود به چشمان آن مادر و پدری نگاه کنید که فرزندان خود را تقدیم نموده اند، ما که معتقد هستیم باید در نهایت سفر کنیم و این دار فانی را وداع گوییم و در آن وادی به تکامل برسیم، نگرانی و زاری دیگر مفهوم ندارد.
پروردگارا، پدر و مادر ما را از ما خوشنود و راضی بگردان.
اما شما همسر گرامی،
می خواهم که همچون زینبی(س) که با وجود آن همه مشکلات و مصائبی که در ظهر عاشورا برایشان روا داشته شده بود در شب عاشورا از فرط خستگی و ناراحتی باز هم به راز و نیاز به درگاه پروردگار می ایستد و از او طلب صبر می نماید، از شما می خواهم همچون او استوار، و با ایمان راسخ در جای خود باقی بمانی و وظیفه اصلی خود را که همان پرورش فرزندمان است در محیطی سالم تحت تعلیمات قرآنی و شرع دین مبین اسلام، انجام دهی که همانا انسان تحت تعلیمات قرآنی رشد می یابد و جهت حرکت برایش مشخص می گردد و می تواند به آن دست پیدا کند.
همچنین از شما می خواهم وقتی که فاطمه به جایی رسید که توانست درک کند به او بفهمانی که پدرت در چه راهی و برای چه عقیده ای و برای چه کسی این طریق را انتخاب کرد و به او بگو که رفت تا سرخی عاشورا را به جان بچشد، به او بگو که رفت تا ظلمی که به آقا ابا عبدالله نمودند را از نزدیک لمس کند، به او بگو که رفت تا پیک رسالت شود و ندای خود را به سمع جهانیان برساند، به او بگو شهادت را انتخاب نمود تا فردای قیامت در حضور سرورش شرمنده نباشد و خلاصه همسرم، به او بگو که رفت تا خونش را بر زمین بریزد که ملت های زیر ستم و غرق در مادیات دنیا بفهمند که به جرم عدالت خواهی و احقاق حقوق این گونه انتقام می ستانند و جسم هایی که هنوز در خون باقی ماندند و هرگز به آنها اجازه نمی دهیم که حمله به قرآن و شرف و ناموس ما کنند، تا زنده هستیم این فکر پوچ را از مغز آنها بیرون می کنیم و وقتی هم به این فیض عظیم نائل آمدیم ندای خود را به جهانیان رسانده ایم.
ان شاء الله که رزمندگان اسلام به حول و قوه الهی راه کربلا را باز کرده تا خانواده شهدا و جانبازان و امت حزب الله ثمره خون شهدا را مشاهده کنند. ان شاء الله که از آنجا به سوی قدس راهی، و قبله اول مسلمین را از چنگ صهیونیست آزاد کرده، ان شاء الله که بتوانیم وظیفه سنگینی که داریم انجام داده باشیم
در آخر از شما می خواهم که مصیبت مظلوم شهیدان، امام حسین (ع) را فراموش نکنید. باز می گویم راه ما راهی است که امام حسین (ع) خون خود را ریخته و راهی است که امام حسین (ع) موقع شهادت سر یاران را به دامن خود گذارده و راهی است که ما را از پلیدی های دنیا و غرق در دنیا شدن، ما را نجات داد و آخرت ما را تضمین کرد، پس هیچ متأثر نشوید که جگر گوشه مان رفت مگر شما خوشبختی فرزندتان را نمی خواستید پس از این خوشبختی بالاتر چه چیز دیگری است پس پایدار و استوار و محکم به وظایف شرعیه نماز و روزه، خمس و اطاعت از ولی فقیه را بهتر انجام داده که شما هم بتوانید در این مقام شریک باشید. برادر خوب، مهربان و عزیزم، امیدوارم گوش شنوا را خدا به ما بدهد و به قول و عهدی که با شما بستیم ما را کمک کند که بتوانیم به آنها عمل کنیم، راه شما ادامه خواهد داشت.
ان شاء الله و توکل بر خدا