حبیب خدا
خاطراتی درباره شهید حبیب الله کلهر به روایت همرزم شهید حبيب الله ایمان محكمی داشت و هميشه به خدا توكل مي كرد. شبي در حين عمليات خيبر قرار شد جلوي عراقيها را مينگذاري كنيم. حجم آتش دشمن، در اين عمليات بيسابقه بود. پيش…
معلم نمونه
درباره شهید علیرضا رابعی به روایت خانم رحیمی؛ همسر شهید آرام بود و مهربان. زیاد حرف نمی زد. وقتی شهید شد، تازه شناختیمش. تازه با حرف هایی که اولیای مدرسه و معلم ها می زدند، فهمیدیم که بوده و چه کرده. همیشه در…
کبوتر طلائیه
درباره شهید سید مصطفی دریاباری به روایت فرزند شهید بهمن ماه 1379 بود که از سوى دبیرستان راهی اردوی راهیان نور شدیم. هوا بارانی بود و نگران بودیم که نتوانیم از مناطق جنگی بازدید کنیم. شب در اردوگاه اروند خرمشهر خوابیده بودیم که…
شهیدی که زنده شد!
درباره شهید علی آملی به روایتِ همرزم شهید در عملیات والفجر 8 در جزیره ام الرصاص دشمن خیلی مقاومت میکرد. قرارگاهشان چند بار میان ما و عراقیها دست به دست شده بود. لحظهای نشستیم تا چارهای بیندیشیم که یک خمپاره 60 فرود آمد…
مایۀ مباهات
شهید محمود زارعی اقدم به روایت مادر شهید درود بر تو مادر کوچک بود. 6-5 سال بیشتر نداشت که دوست داشت برود مسجد. فاصلۀ مسجد تا خانهمان دور بود و نگذاشتم برود. خیلی گریه کرد. میگفت: میخواهم بروم مسجد، تکبیر بگویم. آنقدر گریه…
داغ وداع یاران
خاطره ای درباره شهید حاج یدالله کلهر و شهید نادعلی رستمی به روایت جواد عبداللهی زمانی که حاج یدالله در عملیات والفجر هشت به شدت زخمی شد؛ پسرعمه اش نادعلی رستمی هم به شهادت رسید. با شنیدن خبر مجروحیت حاجی، خودم را با…
مهمانیِ خدا
خاطراتی از شهید مجتبی عباسی، مصاحبه با خانواده و دوستان شهید شعار روی پیراهن، شعار روی مزار به روایتِ برادر شهید مجتبی روی پیراهنش نوشته بود: "درد هر تیر و ترکشی را تحمل میکنم، ولی اندوه خمینی را هرگز" این شعار، برآمده از…
صبحانۀ شاهانه!
خاطره برادر یحیی عنابستانی مدتی بود مقر آموزش غواصی برای رزمندگان گردان غواصی حضرت زینب(س) کنار رودخانه دز بود و آنجا مستقر بودیم. یک روز بعد از تمام شدن مراسم صبحگاه، برای صرف صبحانه، راهی چادرمان شدیم. آن روز، صبحانه مان نان و…
عزادار حسینیم!
خاطرات برادر دایی درباره شهید حاج اصغر رضایی سالها از شهادتش میگذرد، اما چهره خندان حاج اصغر، هرگز از صفحه ذهنم پاک نمیشود. او میان بچههای گردان زهیر همچون شمعی بود که نیروها مثل پروانه دورش را میگرفتند. رفتارش آنقدر گرم و صمیمی…
خانهای بدون آب
درباره شهید مهدی عین اللهی به روایتِ والدین شهید اوایل دهۀ 50 بود و مهدی دانشآموز دوره ابتدایی. بعد از سالها گرفتاری بالاخره به سختی توانستیم خانۀ کوچکی در محلهی لشکر آباد کرج بخریم. خانهای که آب نداشت! خانهمان منبع آب داشت و…