خاطرات

عذاب وجدان

بخشی از دستنوشته‌های سردار شهید احمد غلامی: یک عملیات غیر منتظره به تیپ محول شده بود. شکر خدا آموزش های لازم را دیده بودیم. اصلا یکی از دلایل انتخاب یگان ما موفقیت‌های بچه ها در عملیات قبلی بود. قرار بود نیروها را به…

خاطرات

به خاطر بچه ها نرو!…

شهید محمود نوریان (حاج عبدالله نوریان) به روایت همسر شهید: خیال ازدواج در سر نداشتم اما با خصوصیاتی که از او دیدم تصمیم گرفتم زندگی مشترکم را همراهش شروع کنم. چشم پاک بود و نماز شبش ترک نمی شد. ازدواج ما سال61 صورت…

خاطرات

سفرِ طولانی

درباره شهید محمد کاشیها به روایت همسر شهید: همواره مسافر جبهه ها بود. انگار یک دم در خانه آرام و قرار نمی گرفت. مجروح که می شد، به محض این که زخم هایش کمی التیام پیدا می کرد، کوله بار سفر را می…

خاطرات

تا خدا نخواهد!

درباره شهید ابوالفضل شیرکوند خاطره آقای فخیمی در یکی از عملیاتها به شدت مجروح شده بودم. زمانیکه شیرکوند مرا با آن وضعیت دید، پرسید: چی شده علی؟ گفتم: «ابوالفضل صورتم متلاشی شده». دستش را گذاشت زیر چانه ام، نگاهم کرد و گفت: «نه،…

خاطرات

فاطمه اش

آفتاب نزده رسیدیم جلوی خانه اش. زنگ زدم. انگار که پشت در منتظر بود. بیرون آمد... سرش را چرخاند و دستی تکان داد برای دختر چهارساله اش. چند قدمی به سمت ماشین آمد؛ فاطمه اش تاب نیاورد و دنبال پدر دوید... حاجی هم…

یادها

چرا دفاع؟ چرا مقدس؟

عملیات کربلای 5 بود... بعد از پنج شش روز نبرد سنگین، بازگشتیم به طرف اردوگاه. پنج شش روز جنگ، پنج شش روز تجهیزات و بدو بخیز و تیراندازی و خط و پدافند و پاتک و خمپاره و دوشکا و ترکش و خاک و…

خاطرات

اگر می‌ماند…

شهید حسین حیدری به روایتِ قره شیخلو (دوست شهید و همسر خواهر شهید): من به همراه حسین در جلسات قرآن خصوصاً جلسات استاد خدام حسینی شرکت می‌کردیم. او قاری بسیار خوبی بود. حسین اگر می‌ماند، حتما امروز از قاریان طراز اول کشور بود؛…

HomeCategoriesAccountCart
Search