خاطرات

شهادت بعد از سجده شکر

عملیات نصر4 با هدف آزادسازی شهر ماووت عراق و ارتفاعات منطقه آغاز شد. حمیدرضا در آن عملیات به عنوان معاون عملیات شرکت کرده بود.ارتفاعات را فتح کرده بودیم هدف جدید، ارتفاعات دیگر بود، و ما مشغول برنامه ریزی.ناگهان حمیدرضا بلند شد و به…

خاطرات

از آزادسازی خیابان چالوس تا آزادسازی مهران!

درباره شهید سلمان ایزدیار : آن زمان، خیابان چالوس؛ مهمترین خیابان کرج بود... آن روز ختم اقوام یکی از مسئولین بود. به همین دلیل خیابان چالوس بسته شده بود و مردم در ترافیک سنگینی گرفتار شده بودند. همه ناراضی بودند و غر می…

خاطرات

نان با طعم خاک!

وقت ناهار رفتم پشت یک تپه و با تعجب دیدم کاظم روی خاک نشسته و لبه‌های نان را از روی زمین بر می دارد، تمیز می کند و می خورد!آن قدر ناراحت شدم که به جای سلام گفتم: «برادر! تو فرمانده تیپ هستی؛…

خاطرات

میلیونر واقعی

پدر شهید احمد آجرلو: من آن موقع دامداری داشتم، احمد پس از بازگشت از مدرسه، پیش من می آمد و در کارها به من کمک میکرد. میگفت: " نمیخواهم کاری نکرده نانی بخورم! " زیر بار خدمت شاهنشاهی هم نمی رفت. میگفت: "…

خاطرات

پیشتازان گردان تخریب

درباره شهید شهید سید محمد زینال حسینی از زبان محمد علی فلکی؛ همرزم شهید: وظیفه سید محمد آموزش پاک سازی مناطق مین گذاری شده به نیروهای خودی بود. بچه های سید باید قبل از آمدن نیروهای رزمی، شناسایی و اطلاعات وارد میدان مین می…

خاطرات

اسمش را می گذارم عمّار

درباره شهید سلمان ایزدیار : فرزندش که به دنیا آمد، اشک شوق در چشمانش حلقه زده بود. به دوستش گفت: می خواهم اسمش را بگذارم عمار؛ در لشکر بیست و هفت محمد رسول الله، گروهانی است به نام عمار؛ همه خط شکن و…

خاطرات

شکارچی

درباره شهید حسین اسکندرلو به نقل از برادر علی کوثری سال 1362 بود و رزمندگان تیپ 10 حضرت سیدالشهدا (ع) مشغول عملیات بزرگ خیبر بودند. کار عملیات بالا گرفته بود. بچه ها کم کم داشتند روحیه شان را از دست می دادند که…

اخبار, درباره شهید, یادها

به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت حاج شعبان نصیری

🔸 شهید حاج شعبان نصیری که بود که سیدالشهدای مقاومت حاج قاسم سلیمانی در مورد ایشان فرمود: «شهید نصیری یکی از اولیاء الهی بود که در جامعه ما مخفی بود…» 🔸 و شهید بزرگوار حاج ابومهدی المهندس در نخستین سالگرد ایشان، خود را…

خاطرات

پرنده‌ی بیقرار

خواهر شهید حسین اجاقی: برایش نامه نوشتیم و گفتیم یک دختر خوب دیده‌ایم می خواهیم برایت برویم خواستگاری. در جواب نامه نوشت: «الان روی قله‌ی قلاویزان نشسته‌ام؛ نزدیکترین جا به کربلا، چشمانم را که می‌بندم گلدسته‌های امام حسین(ع) جلوی چشمانم مجسم می‌شود. امیدوارم…

HomeCategoriesAccountCart
Search