خاطرات

نذر آب…

درباره شهید عباس آبیاری   از زمانی که حرامیان تکفیری، حرم عمۀ سادات را تهدید به تخریب کرده بودند، خون در رگ غیرت "عباس" به جوشش درآمده بود و بیقرارِ رفتن شده بود... حرفش فقط یک چیز بود: "نباید بی‌بی را تنها بگذاریم.…

خاطرات

آخرین خداحافظی

خاطره «جعفر طهماسبی» از رزمندگان گردان تخریب لشکر 10 سیدالشهدا (ع) و از دوستان شهید سید محمد زینال‌ حسینی، در خصوص دفن پیکر این شهید: همه با صدای بلند گریه می‌کردند، باید تلقین خوانده می‌شد. دست راستم را روی کتفش گذاشتم و شروع…

خاطرات

غروب عشق…

روایت به اسارت رفتن شهید نصرالله جورکش در غروب روز دوم عملیات فتح المبین از زبان خودشان: غروب بود که عراقیها ما را دیدند و ما را به اسارت درآوردند اول یک پذیرایی حسابی از ما کردند و تا می خوردیم ما را…

خاطرات, دل نوشته

پسران شجاع!

بچه‌های گردان تخریب را می‌توان شجاع‌ترین افراد دانست... آنها با جان و تن خود، مستقیم با مرگ دست و پنجه نرم می‌کردند. همانها که جسم و روح و اراده‌شان؛ محکم بود و خلل ناپذیر. موقع دویدن در صبحگاه جبهه، اغلب شعار هم می‌دادند.…

خاطرات

خاطراتی از شهید مدافع حرم؛ عباس آبیاری

سید فرشید: عباس آبیاری تا آخرین نفس دست از دفاع برنداشت. گویا وقتی که دشمن نزدیک عباس آبیاری شد، برای اینکه از آن ها تلفات بگیرد نارنجک را در دستش منفجر می کند. جراحت روی دستش مصداق این مدعاست. عباس آبیاری با لباس…

خاطرات

جسم ناتوان و روح توانمند

حاج علی موحد دانش، اولین فرمانده تیپ سیدالشهدا علیه السلام بود. اما پس از مدتی به دلایلی از فرماندهی استعفا داد. همرزمانش هم همراه با استعفای او گفتند: پس ما هم می رویم! اما او حاج کاظم رستگار را به عنوان فرماندهی تیپ…

خاطرات

عباس های اربا اربا

درباره شهید عباس آبیاری درگیری به اوج رسیده بود. تنها 4 نفر از بچه ها زنده مانده بودند؛ چهرقانی، حیدر، رحیم و عباس آبیاری. دشمن به 30 متری شان رسیده بود و می توانستند به خوبی آن ها را ببینند. تصمیم گرفتند به…

خاطرات

گوارای وجود

خانواده شهید حسن پارساییان : آن روز مشغول کار بودیم که دیدیم کلاغ ها در اطراف ساختمان غار غار کنان پرواز می کنند. سر و صدای غریبی ایجاد کرده بودند. حیران بودیم که این همه کلاغ، از کجا سر و کله شان پیدا…

خاطرات

درس ولایت پذیری

درباره شهید حاج حسین اسکندرلو به نقل از برادر محمد جعفری   عملیات والفجر 8 تازه تمام شده بود. فرمانده لشکر مجروح شده و رفته بود برای درمان، شهید میررضی هم در منطقه حضور نداشت. مسئولیت لشکر را برادر فتح الله نظری موقتا…

HomeCategoriesAccountCart
Search