خاطرات

هدایت در صحنه

سردار بهمن محمدی نیا به روایت هم‌رزمان: عراق پاتک سختی در منطقه داشت. سردار شهید بهمن محمدی‌نیا آمد و به ما گفت: «بچه‌ها از هیچ چی نترسید» گفتیم: «برادر محمدی‌نیا ما نیروهایمان نسبت به دشمن كم است، مهماتمان هم رو به اتمام است…

خاطرات

همسفر حج

سفر حج که رفته بود، شروع کرده بود به نوشتن برای مادر... از گوشه گوشه‌ی آنجا  و حال و هوایش برای مادر می نوشت. گویی که مادر را همراه خود کرده بود... همه چیز را با جزئیات برای مادر شرح می داد... مادر؛…

خاطرات

صبور اما خشمگین!

حسین در سخت‌ترین لحظات جنگ و زیر فشار سنگین کار، خم به ابرو نمی‌آورد. هیچکس او را عصبانی نمی دید. اما... در مقابل ضرر به بیت‌المال طاقت نمی‌آورد و از کوره در می‌رفت. نسبت به مراقبت از بیت‌المال، حساسیت زیادی داشت. یکروز به…

خاطرات

مهمان نوازی!

محمدامین احمدی فقیه:   تابستان سال 1369 بود... به شهرستان تویسرکان سفر کرده بودم. گفتم حالا که آنجا هستم، سراغ گلزار شهدای شهر را بگیرم و به زیارت مزار مطهر همرزم شهیدم عبدالصالح رفعت هم بروم. وارد گلزار شدم... خیلی گشتم، اما مزارش…

خاطرات

صلابت ماندگار

روایت سردار شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی از سردار شهید مرتضی سلمان طرقی با سلام و درود به شهدای جنگ تحمیلی به خصوص شهید عزیز آقا مرتضی سلمان طرقی که یکی از اسوه های گذشت و شجاعت بود و حالا هم نزد…

خاطرات

دریا دل!

رفته بود قرارگاه حمزه. فرمانده قرارگاه حاج حسن بهمني بود داود خيلي علاقه داشت که مسئوليت يکي از شهرهاي کردستان را به عهده بگيرد.

HomeCategoriesAccountCart
Search