خاطرات

میدانست این دیدار آخر است…

درباره سردار  شهید حاج احمد غلامی : آخرین‌ها همیشه به یاد می‌مانند. هم به یاد می‌مانند و هم به دل... می‌مانند و چنگ می‌اندازند به دلِ داغ شده از فراق می‌مانند و دست می‌اندازند بیخ گلوی کسی که مانده می‌مانند تا برای همیشه…

خاطرات, درباره شهید, یادها

استغفرالله

درباره شهید احمد غلامی بعد از اینکه تیپ‌مان در نقطه مورد نظر مستقر شد و کم کم سر و سامان گرفتیم، یک آشپز جدید هم برایمان فرستادند که الحق و الانصاف دست‌پختش حرف نداشت. یادم هست غذا که درست می‌کرد، بویش تا روستاهای…

خاطرات, درباره شهید, یادها

ما می‌آییم

درباره شهید احمد غلامی ارتباط حاج احمد غلامی با همه خوب بود. بعضی از دوستان و همرزمانی که به دلایلی از جمع، فاصله گرفته‌اند را فقط حاج احمد بود که قِلِقشان دستش بود. یکبار به یکی از همانها گفت: فلان روز بلند شو…

خاطرات, درباره شهید, یادها

آکواریوم تاکتیکی

مشغول عملیات بودیم... بعد از اینکه عراق هلیکوپتر ما را زد، مطمئن شدیم که جایمان لو رفته و باید یک جای بهتر پیدا کنیم. با کاظم رستگار از ارتفاع کدو سرازیر شدیم به سمت پایین. باید محلی می‌یافتیم که هم آسیب‌پذیر نباشد و…

خاطرات, درباره شهید, یادها

روایتِ نا تمام

درباره شهید احمد غلامی خلاصه زندگینامه شهید احمد غلامی از کتاب روایت ناتمام! کتاب پیش رو، تاریخ شفاهی سردار احمد غلامی جانشین تیپ 10 سیدالشهدا فرمانده تیپ 110 خاتم الانبیا در دوران دفاع مقدس است. احمد غلامی اول شهریور 1330 در خانواده ای…

خاطرات, درباره شهید, یادها

نگرانی‌های شهید احمد غلامی

با اینکه در کارزار جبهه و جنگ، خیلی‌ها تشنه‌ی شهادت بودند و دعای خیرشان برای هم شهادت بود، اما حاج احمد دغدغه‌هایش فرق داشت... همیشه می‌گفت: برای سلامتی دوستانتان دعا کنید، بچه‌ها می‌دانید چندین مادر داغدار شده‌اند تا فرمانده‌های با تجربه‌ی ما فرمانده…

خاطرات

دنبالت می گردم تا آن دنیا…

درباره سردار  شهید حاج احمد غلامی: 13 اردیبهشت بود و روز پدر. پسر کوچک حاج احمد، هدیۀ روز پدر را تقدیم کرد، گونه‌اش را بوسید و رفت تا در مراسم ازدواج دوستش شرکت کند... همه پسر کوچک خانواده را بدرقه کردند با این…

خاطرات

بابا آمد.

آخرین سفر شهید حاج احمد غلامی تا خبر شهادتش مدتها بود که حاج احمد به عراق می‌رفت و در مقابله این کشور با داعش، حضور موثر داشت. اولین بار که می‌رفت عراق، به خانواده گفت: «می‌روم جنوب.» بعد اما در مقابل نگرانیها و…

خاطرات, درباره شهید, یادها

مردی با نگاه دوربُرد

برگرفته از دست نوشته‌های شهید احمد غلامی حاج احمد همیشه روی تازه‌دامادهای گردان حساس بود. می‌گفت: بچه‌ها! این شاه‌دامادها را خیلی مراقب باشید. به هر شکلی شده حفاظتشان کنید، چون همین‌ها به درد جنگ و نظام می‌خورند! * * * شاید آن‌موقع بچه‌ها…

HomeCategoriesAccountCart
Search