شربت شهادت
شهید ناصر اربابیان به روایت محسن اربابیان (برادر) همراه با برادر ناصر برادر بزرگتر بود. من حدود یک سال و نیم بعد از او به دنیا آمده بودم. من و او، هم برادر بودیم هم دوست و رفیق. مدتی همبازی و هممدرسهای بودیم.…
و خدایی که به عزتالله، مرا عزت بخشید
شهید عزت الله اوضح به روایت مادر شهید 17 ساله بودم که ازدواج کردم. دو سال گذشت و فرزنددار نشدیم. کم کم حرف و حدیث ها پشت سرم شروع شده بود که لطف خدا شامل حالمان شد و خدا به ما فرزندی عطا…
آخرین سفر
شهید محمود زارعی اقدم به روایتِ مجتبی زارعی اقدم برادر شهید سال 65 که پای من هم به جبهه باز شد، احساس کردم تازه دارم برادرم را میشناسم. نزدیک عملیات کربلای 4 بود. محمود که آنموقع فرمانده دسته بود، برای خودش قبر کنده…
سهپاهی واقعی!
درباره شهید جعفر حمدگو به روایتِ برادر شهید یکروز وقتی برادرم به خانه آمد، دیدم تمام بدنش درب و داغان است. پرسیدم: چی شده جعفر؟! برایم تعریف کرد که رفته بوده برای بیحجابی در یک پارک، امر به معروف و نهی از…
یک دست کم داشت، اما هیچوقت کم نیاورد
درباره شهید عبدالرزاق علیشیری در کودکی دچار تب شده بود و به دنبال آن، پای چپش از حرکت بازایستاد. اما خودش هرگز از حرکت و تلاش و تکاپو نایستاد. آنقدر با اراده بود که بعد از مدتی توانست عصا را کنار بگذارد و…
فرمانده با صلابت
روزهای غربت لشکر 10 در عملیات خیبر از روزهای حضور حاج کاظم رستگار و بچه هایش در جزیره مجنون 38 سال میگذرد... 38سال پیش این شب ها و روزها به سختی میگذشت... شب ها و روزهای عملیات خیبر از همهی روزها و شب…
سالگرد عملیات بازی دراز
از زبان محمد ابراهیم شفیعی همرزم شهید محسن وزوایی: روز ۱۱ شهریور ماه ۱۳۶۰ سالگرد شهادت عملیات غرور آفرین بازی دراز می باشد و جای دارد که یادی از همه رزمندگان، جانبازان، آزادگان و شهیدان این عملیات بزرگ و ارزشمند بنماییمیکی از این…
جانشینم جلال
خاطراتی از شهید جلال شاکری به روایتِ همرزمان حمایت از تولید ملی به روایتِ همرزم شهید یک بار در جبهه وقتی اورکت به بچه ها می دادند، به جلال، اورکت کره ای رسید که جنس بهتری داشت، اما او آن را قبول نکرد.…
جلوتر از امام جماعت!
شهید محمود زارعی مقدم به روایتِ حاج محسن حبیبی امام جماعت مسجد المهدی عج شش سالی می شد که با محمود از طریق مسجد آشنا شده بودم. هرچه می گذشت، معنویش بیشتر میشد. گفتارش آنقدر شیوا و رفتارش چنان مودبانه بود که همه…
سلام مهران
آزادسازی مهران به روایتِ برادر سعید اکبری (رزمنده) سلام مهران سلام بر شهدایت آزادیات برایمان سخت بود خاک تو به بهای خون عزیزانمان آزاد شد و اینچنین بود روایت آزادی ات؛ عراق بعد از تک به مهران که جبهه میانی محسوب می شد،…