درباره شهید

پای شکسته و روح استوار

درباره شهید تقی رجبی به روایت پسر شهید یک بار در دوره‌ی آموزشی پای بابا مو برداشت. او را بردند بیمارستان و بعد هم به خانه فرستادند که استراحت کند، اما مگر بابا یک جا آرام می‌گرفت! با همان پایی که در گچ…

یادها

پیوند گلوله و گلو

درباره شهید تقی رجبی به روایت پسر شهید آخرین دیدارمان را خوب به یاد دارم. مگر می‌شود فراموش کنم... آخرین ملاقات من و بابا در معراج الشهدا بود‌. نشانی‌اش را جویا شدم و دیدم میان جمعیتی از فرشتگانِ شهید، چشم‌هایش را بسته. جلو…

خاطرات, درباره شهید

الصدیق الشهید

درباره شهید سید مجید حسینی هرات به روایت مادر شهید یک روز که ما خانه نبودیم و فقط مجید مانده بود، وقتی برگشتیم، از او پرسیدیم هیچکس تلفن نزد؟ او جواب داد: چون ممکن بود در جواب دادن، دروغ بگویم، گوشی را برنداشتم.…

درباره شهید

میوۀ کال

درباره شهید (امیرمسعود) صمد یکتا به روایت مادر شهید امیرمسعود هفت‌ماهه به دنیا آمد. وزنش حتی به یک کیلو هم نمی‌رسید. دکترها می‌گفتند کال به دنیا آمده. بقدری ریزنقش بود که او را داخل سینی می‌گذاشتیم. تا چهار ماه نمی‌توانست شیر بخورد. با…

درباره شهید

ارباب خانه کیست؟

درباره شهید امیرمسعود صادقی یکتا (صمد یکتا) به روایت برادر شهید رابطه‌ی من و برادرم رابطه‌ی خوبی بود. گاهی با هم شوخی می‌کردیم و می‌گفتیم: "ارباب خانه کیست؟" یادم است برادرم مشتی محکم روی دیوار می‌نشاند که جای آن به صورت فرورفتگی روی…

خاطرات, درباره شهید

هاله‌ی نور

درباره شهید مصطفی آزادگان به روایت هم‌رزم شهید بار آخر که آمد، کمتر از یک هفته بود که در جبهه بود. برای همین، همرزمان او را خوب نمیشناختند. در آن 4 روز، همیشه توی لاک خودش بود. مدام سر در گریبان داشت و…

HomeCategoriesAccountCart
Search