امتحان با شهدا
به روایتِ سردار محمد هادی، فرمانده گردان المهدی(عج) یک روز دعوت شده بودم به دبیرستانی برای گفتن خاطراتم از دوره دفاع مقدس برای نوجوانانی که سن و سالشان، سن و سال زمان جنگ ما بود. برایشان خاطره "سه روز محاصره گردان المهدی در…
برادر در پی برادر
برادران ابراهیمی، از فعالان مسجد قمر بنی هاشم خیابان سی متری جی. مسعود برادر کوچکتر بود ولی درهای آسمان زودتربرایش گشوده شد. سال 63 جان و جسمش را ملائک با هم بردند و جاودانگی شد سهم جسم خاکی و روح به خدا پیوسته…
خاطراتی از شهید فرامرز (مهدی) اصفهانی
خاطراتی از شهید فرامرز (مهدی) اصفهانی انتظار بی پایان مدت خدمت سربازی اش را در جبهه گذراند. پس از پایان دو سال، باز هم هوای رفتن داشت. در برابر ناراحتی مادر که می گفت: دو سال انتظار کشیدم که خدمت سربازی ات تمام…
با مِهر میآیم
درباره شهید ابوالفتح آزاد فلاح به روایتِ مادر شهید یک روز که مشغول نظافت خانه بودم، خواهر کوچکش را بغل گرفته بود و با او حرف می زد. می گفت: من میروم و شهید می شوم. اگر شهید شوم، تو چه کار میکنی؟…
ابوالفضل های شبیه به هم
درباره شهید ابوالفضل اسماعیلی ابوالخیری به روایتِ خواهر شهید هنوز انقلاب نشده بود که ابوالفضل آرزوی شهادت داشت... همیشه میگفت: کاش میتوانستم به جبهه های فلسطین بروم و با کفار صهیونیست بجنگم تا به شهادت برسم. وقتی مبارزات انقلاب شروع شد، او جزء…
خاطراتی درباره شهید سعید ناصری
خاطراتی درباره شهید سعید ناصری مهندس کوچک برادرم سعید؛ بچه ای با اخلاق و اهل مطالعه و کارهای فنی بود. همیشه خودکار و خط کش دستش بود و سرش توی نقشه کشی بود. بهمین دلیل تصمیم گرفت به هنرستان برود. هیئتی برای کربلاییان…
بچه های علی آباد
درباره شهید سعید ناصری به روایتِ محمد اصلانی (دوست و همرزم شهید) پاییز سال 66 بود و گردان زهیر به نیروهایش مرخصی داده بود. من هم به مرخصی آمدم و بعد از سلام و علیک مختصری با خانواده، ساکم را زمین گذاشتم و…
نگهبان محله
یک شب مثل همیشه مشغول استراحت بودیم که ناگهان سر و صدایی از کوچه بلند شد. صدای آی دزد آی دزد همۀ مردم محل را به کوچه کشاند... اول کوچۀ ما، باغ بزرگی بود که می گفتند دزد فرار کرده و رفته آنجا…
کمی شبیه ارباب
درباره شهید فرامرز (مهدی) اصفهانی همین طور که داشت آر پی جی می زد، به شدت مجروح شد. زخمش رو بستم. گفت: قرآنم رو بده قرآن جیبی کوچکش را به دستش دادم. شروع کرد به صحبت با آن. طوری حرف می زد که…