خاطرات

خلنگ‌زار اسارت

درباره شهید رضا ایزدیار در روزگاری که دنیا، ظلمت و پلیدی را آبستن بود، غیور مردانی از سرزمین دل ها پر کشیدند تا میان خلنگ‌زارهای اسارت، گلستان آزادی را به ملت های بی گناه هدیه دهند. پناه و بهانه ای برای لبخندهایِ‌شان باشند.…

خاطرات

کوه غم

روایتِ سردار هادی (فرمانده گردان المهدی) درباره شهید قربان ابراهیمی مرحله سوم عملیات کربلای 5 بود... حدود ساعت هفت صبح توی بیسیم گفتند: «حاج قربان ابراهیمی‌ شهید شد.» حاج قربان توی نخلستان خوب کار کرد و گروهانش را قشنگ برد بالای سر عراقی‌ها…

خاطرات

جنگ و لودرچی

درباره شهید حسین دولت آبادی در برشی از کتاب "جنگ و لودرچی" که روایت زندگی شهید غلام علی(حسین) دولت آبادی فراهانی است، چنین آمده: «حسین نسبت به مراقبت از بیت‌المال، حساسیت زیادی داشت. با این که در سخت‌ترین لحظات جنگ و زیر فشار…

خاطرات

شهید باران…!

مقطعی از عملیات کربلای 5 به روایتِ سردار هادی بعد از یک عملیات نفس‌گیر و طاقت فرسا، همراه بچه‌ها سوار شدیم که برویم عقب. سپیده‌ی صبح داشت آسمان را روشن می‌کرد. دیگر جاده پیدا بود، اما کاش ناپیدا مانده بود!... هواپیماهای عراقی مثل…

صفرعلی جعفرپور
خاطرات

چراغ‌خاموش تا ته گودال!

خاطره برادر صفرعلی جعفرپور درباره عملیات والفجر 8 با توجه به اینکه مقررشده بود برای انحراف دشمن بعثی و سرگرم کردن آنها در شب قبل اجرای عملیات والفجر۸؛ عملیات ایذایی در جزیره ام الرصاص توسط لشکر۱۰ سیدالشهدا( ع) انجام گیرد؛ لذا در روزهای…

خاطرات

عذاب وجدان

بخشی از دستنوشته‌های سردار شهید احمد غلامی: یک عملیات غیر منتظره به تیپ محول شده بود. شکر خدا آموزش های لازم را دیده بودیم. اصلا یکی از دلایل انتخاب یگان ما موفقیت‌های بچه ها در عملیات قبلی بود. قرار بود نیروها را به…

خاطرات

سفرِ طولانی

درباره شهید محمد کاشیها به روایت همسر شهید: همواره مسافر جبهه ها بود. انگار یک دم در خانه آرام و قرار نمی گرفت. مجروح که می شد، به محض این که زخم هایش کمی التیام پیدا می کرد، کوله بار سفر را می…

خاطرات

تا خدا نخواهد!

درباره شهید ابوالفضل شیرکوند خاطره آقای فخیمی در یکی از عملیاتها به شدت مجروح شده بودم. زمانیکه شیرکوند مرا با آن وضعیت دید، پرسید: چی شده علی؟ گفتم: «ابوالفضل صورتم متلاشی شده». دستش را گذاشت زیر چانه ام، نگاهم کرد و گفت: «نه،…

HomeCategoriesAccountCart
Search