خاطراتی از شهید مدافع حرم؛ عباس آبیاری
سید فرشید: عباس آبیاری تا آخرین نفس دست از دفاع برنداشت. گویا وقتی که دشمن نزدیک عباس آبیاری شد، برای اینکه از آن ها تلفات بگیرد نارنجک را در دستش منفجر می کند. جراحت روی دستش مصداق این مدعاست. عباس آبیاری با لباس…
جسم ناتوان و روح توانمند
حاج علی موحد دانش، اولین فرمانده تیپ سیدالشهدا علیه السلام بود. اما پس از مدتی به دلایلی از فرماندهی استعفا داد. همرزمانش هم همراه با استعفای او گفتند: پس ما هم می رویم! اما او حاج کاظم رستگار را به عنوان فرماندهی تیپ…
عباس های اربا اربا
درباره شهید عباس آبیاری درگیری به اوج رسیده بود. تنها 4 نفر از بچه ها زنده مانده بودند؛ چهرقانی، حیدر، رحیم و عباس آبیاری. دشمن به 30 متری شان رسیده بود و می توانستند به خوبی آن ها را ببینند. تصمیم گرفتند به…
گوارای وجود
خانواده شهید حسن پارساییان : آن روز مشغول کار بودیم که دیدیم کلاغ ها در اطراف ساختمان غار غار کنان پرواز می کنند. سر و صدای غریبی ایجاد کرده بودند. حیران بودیم که این همه کلاغ، از کجا سر و کله شان پیدا…
درس ولایت پذیری
درباره شهید حاج حسین اسکندرلو به نقل از برادر محمد جعفری عملیات والفجر 8 تازه تمام شده بود. فرمانده لشکر مجروح شده و رفته بود برای درمان، شهید میررضی هم در منطقه حضور نداشت. مسئولیت لشکر را برادر فتح الله نظری موقتا…
شهید حسنِ دوست داشتنی!
شهید حسن احسانی نژاد به روایتِ برادر عبدالله آهنگر من و شهید احسانی نژاد با یکدیگر در سپاه کرج همکار بودیم. یک بار که دلیل تغییر نام خانوادگی اش از جانی به احسانی نژاد را پرسیدم، او ضمن خاطره ای گفت: یک روز…
از فکه تا مکه
شهید حسین اسکندرلو به روایت مادر شهید حرفش را می زد، حتی اگر می دانست برایش سنگین تمام میشود. یکبار مرا به مدرسه خواستند. مدیر می گفت: حسین با معلمش جر و بحث کرده. علت را پرسیدم. گفت: به معلمش گفته: خانم! شما…
از ۱۲ اردیبهشت تا ۱۲ اردیبهشت
لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) / از راست (شهید حسین اسکندرلو فرمانده گردان علی اصغر(ع)-برادر عاطفی-برادر محمد حسن حسنیان) بهار بود اما خصم زبون، فکه را به خزان کشیده بود... رزمندگان لشکر 10 سیدالشهدا علیه السلام، در حالی که آمادۀ رفتن به مرخصی بودند،…
خدا خودش درست می کند!!!
به روایتِ شهید محسن وزوایی: خدا را شاهد می گیرم هنگامی که به واسطه ی اصابت گلوله تانک زخمی شده بودم و خون زیادی از بدنم رفته بود، به کمک الهی نجات پیدا کردم و در بیمارستان زجر زیادی می بردم! آنگونه که…