خاطرات

راهی که با اشک باز شد!

شهید حسن احسانی نژاد به روایتِ برادران شهیدی و علی کرمی  (همرزمان شهید) ساعت کار سرش نمی شد. هر وقت می رفتیم سراغش، می دیدیم مشغول کار است، حتی نیمه شب! تازه مقداری از کار را هم به خانه می برد! همیشه بین…

خاطرات

میاندار

حاج منصور ارضی و شهید حاج حسین اسکندرلو رزمندگان لشکر10 سیدالشهدا علیه السلام عزاداری‌های ایام فاطمیه قبل از عملیات ام‌الرصاص در مقر ام‌النوشه را فراموش نمی‌کنند... هیئت‌هایی که نوحه خوانانش شهید جواد رسولی و شهید مصطفی ملکی بودند و میاندارش شهید حمید شاه…

خاطرات

روحیۀ ستودنی!

خاطرۀ طنز حاج سعید مومنی من و محمد جعفر مومنی؛ در شهر ری، هم محل بودیم. با وجود تشابه نام خانوادگیمان، فامیل نبودیم، اما در جبهه همه فکر می کردند برادریم! محمد جعفر در گردان زهیر بود و من در گردان علی اکبر.…

خاطرات

مثل کشوری…

شهید محمود خمارباقی 15 روز بیشتر از آغاز سال 1360 نگذشته بود که دوباره عازم جبهه بود و چه غمبار بود آن غروب نیمۀ فروردین! صبح روز بعد؛ دیگر محمود نبود... من و خواهرم تنها نشسته بودیم که محمود از طبقه بالا به…

خاطرات

مثل یک پدر

شهید محمود خمارباقی مثل یک پدر بود برای خواهرانش. حواسش بهشان بود؛ به حجابشان، به درسشان، ... خودش نتوانسته بود درسش را تمام کند، اما به آنها می گفت: تا هر وقت که می خواهید، درس بخوانید. هزینه اش را من می دهم.…

خاطرات

بیعت دوباره

شهید حاج حسین اسکندرلو (فرمانده گردان علی اصغر) سال 1365 بود. دشمن با انجام عملیات دفاع متحرک، توانسته بود از فکه عبور کند و 9 کیلومتر وارد خاک ایران شود. فکه؛ برای هر دو طرف، منطقۀ مهمی بود؛ هر کسی که فکه را…

خاطرات

خورشید این بار از مزار یک شهید، طلوع کرد!

شهید محمود خمارباقی هوا سرد بود؛ مثل همۀ زمستان‌ها و همۀ بهمن‌ها آن روز ولی؛ فرق داشت با دیگر روزها... دوازدهمین روز بهمن 1392، لااقل برای محمود؛ آن روز، روز دیگری بود... گرم‌تر از همیشه گرم‌تر از گرم‌ترین روزهای تابستان حتی. آن روز؛…

خاطرات

شهیدی که “راحت” شد!…

حسین راحت، از همان هجدهمین روز بهمن ماه 1337 که قدم در این دنیای مادی گذاشت، همواره با مشکلات کوچک و بزرگ، دست به گریبان شد. یکساله بود که طعم تلخ بی‌پدری را چشید و از داشتن پدری مهربان و با تقوا محروم…

خاطرات

یک شهید و سه مزار!…

درباره شهید رحمان میرزازاده، شهید منصور احدی و شهید توحید ملازمی (شهدای تخریب) کار مین گذاری که تمام شد، بچه‌های تخریب هم به مرخصی رفتند. رسم بود بین رزمندگان؛ که قبل از دیدن خانواده خودشان، به دیدار خانواده همسنگران شهیدشان می‌رفتند. ما هم…

خاطرات

بهاری که از راه نرسیده، پاییز شد!

شهادت 7 شهید تخریبچی در فاو، به روایتِ شهید چاردولی شب ولادت قمر بنی هاشم بود... ما در خط پدافندی فاو بودیم و بچه‌های تخریب رفته بودند برای مین‌گذاری خط دشمن که یکدفعه صدای انفجار بلند شد! با خود گفتم: "حتما طبق معمول،…

HomeCategoriesAccountCart
Search