شوخی فرماندهان
حاج علی فضلی؛ فرمانده لشکر 10 سیدالشهدا علیه السلام حین کار، خیلی جدی بود و بسیار قانونمند. بعضی وقتها که کار، خوب پیش نمیرفت، چنان داغ میکرد که اگر نمی شناختیاش، گمان میکردی این مرد، همیشه همینطور است!... اما اینطور نبود!... سردار فضلی؛…
شهید ۲۱ سالهای که ۲۰ سال فقه خوانده بود!…
درباره شهید عبدالله حکمت شعار به روایت مادر شهید انقلاب که شد، عبدالله 11 ساله بود. عاشق امام بود... در وصیتنامه اش هم به دوستانش سفارش کرد که: "هیچ وقت امام را تنها نگذارید." او به شدت به امام حسین(ع) و حضرت زینب…
دقت در بیت المال
خاطراتی از شهید شعبانعلی نژادفلاح (3) انتقاد پذیر دورههای کلاسیک یا دانشگاهی مدیریت را ندیده بود ولی در عمل انصافاً مدیری به تمام معنا بود و این در عملکردش مشخص بود. قبل از انجام هر کاری کاملاً جوانب را بررسی کرده، تدابیر…
خاطراتی از شهید سیدعطاءالله میرمحمدی ۲
عاشقان را سرِ شوریده به پیکر عجب است... نوکری و روضه خوانی اهل بیت (علیهمالسلام) ارثی بود که از پدر به سید عطا و برادرش سید اکبر رسید. سید اکبر زودتر ازسید عطا و در عملیات مسلم ابن عقیل در حالیکه رزمنده لشکرحضرت…
شهید عباس افشار رضایی
نام : عباس نام خانوادگی : افشار رضایی نام مادر : نساء نام پدر : - تاریخ تولد : 1348/10/30محل تولد : کرج وضعیت تاهل : مجرد میزان تحصیلات : سیکل (رشته انسانی) سن : 18 سالتاریخ شهادت : 1366/4/14 محل شهادت : ماووت - دوقلو…
پاسدارِ نسلِ شهادت
خاطراتی از شهید شعبانعلی نژادفلاح از زبان همسر و همرزمان 1- خوش اخلاق در خانه، جدی در کار برخورد اجتماعی قویای داشت. گاه شک میکردم که روستازادهای ساده باشد. همه چیز حساب شده بود. به حجاب در مقابل نامحرم اهمیت زیادی میداد.…
شهید شدنت نزدیک است!
خاطراتی از شهید شعبانعلی نژادفلاح از زبان پدر 1- چهار شهید در یک خانواده «شعبانعلي نژاد فلاح» چهارمین شهید این خانواده است. سه برادر دیگرش، قبل از او شهید شدند. اولین فرزند شهید من، شهید« اسد الله نژاد فلاح» بود كه در…
گوش به فرمان امام(ره)
گوش به فرمان امام دو عملیات والفجر مقدماتی [بهمن 1361] و والفجر یک [فروردین 1362]، از دو لشکر تهران تلفات زیادی گرفته بود و این ضربه سختی برای فرماندهان این دو لشکر بود. خبر شهادت ابراهیم هادی، یل اطلاعات عملیات، دل من و…
خاطراتی از شهید علی شکاری
آگاه باشید، یاریِ خدا نزدیک است علي شکاری در عمليات نصر ۴ دیگر آن علي نبود که ما ميشناختيم. سردشت که بودیم، يک روز در اردوگاه ديدم خيلي منقلب است. گفتم: "چرا منقلبي؟" گفت: "آيه قرآن را شنيدي كه الان راديو ميخواند و…