خاطرات, درباره شهید

غرق در پول!

خاطره ای درباره شهید محمداسماعیل آخوندی به روایت مریم آخوندی (دختر شهید) پدر شهیدم «محمد اسماعیل آخوندی»، مسئول کمک رسانی لشگر ده سیّدالشّهدا بود. او با بیانات خود؛ از ساعتها پیش از آغاز نمازجمعه و بعد از اتمام نماز، با روشنگری، تبلیغ، مردم…

خاطرات, درباره شهید

گاهی صدای شهدا را می‌شنویم…

مصاحبه یکی از خبرنگاران جاضر در جبهه با شهید عباس بیات خبرنگار: هم‌اینک مصاحبه‌ای داریم با یکی از رزمندگان پر توان اسلام که آماده عملیات سرنوشت ساز است. ضمن تشکر از این برادر می‌خواهیم خود را معرفی کند و از اینکه آماده این…

خاطرات, درباره شهید

درس بخوان دختر!

درباره شهید عبدالله قره تگینی به روایت خواهر شهید من تا کلاس پنجم بیشتر درس نخواندم. نه علاقه‌ای به مدرسه داشتم و نه آن زمان کسی به چنین مسائلی اهمیت می‌داد. خانه نشین شدم و از این وضعیت راضی بودم.از ماه مهر گذشته…

خاطرات, درباره شهید

او هنوز هست…

درباره شهید مصطفی آزادگان به روایت خواهر شهید از وقتی مصطفی شهید شده، ما هیچوقت فکر نمیکنیم که نیست و دیگر حضور ندارد. او همیشه با ما ارتباط معنوی دارد و راهنماییمان میکند. مثلا در مورد ازدواج خود من، در خواب راهنمایی کرد…

خاطرات, درباره شهید

عروسکم

درباره شهید صیاد مهدی‌زاده یک روز شهید مهدی زاده از راز دختردارشدن‌اش بعد از بیش از ۱۰ سال گفت. او گفت: سالهای سال بود از نعمت فرزند بی‌بهره بودیم. خیلی راز و نیاز کردیم. با همسرم نذری کردیم و قرار شد اگر خدا…

خاطرات, درباره شهید

محبوب مادر

خاطراتی درباره شهید محبوب (مسعود) عقیلی خسروشاهی به روایت مادر شهید در یک دوره ای، مستأجر بودیم و به دلیل اوضاع و شرایط اقتصادی همراه همسرم تصمیم گرفتیم هردو خارج از خانه کار کنیم. مغازه ای داشتیم و زمانی که همسرم به بازار…

خاطرات, درباره شهید

شیرین‌تر از عسل

درباره تخریبچی شهید عباس بیات به روایت محسن اربابیان سال 65 یا 66 بود. شهید عباس بیات تازه مسئول دسته شده بود. یک روز بچه های دسته به همراه مسئول دسته رفتند تدارکات گردان تا جنس های چادر را جور کنند. وقتی چیزهایی…

خاطرات, درباره شهید

دستان معجزه‌گر

درباره شهید مصطفی آزادگان به روایت هم‌رزم شهید در کربلای 5 وقتی از خط برگشتیم، در کانال مستقر شدیم تا کمی استراحت کنیم که ناگهان خمپاره‌ای داخل کانال و درست در جلوی پای ما منفجر شد. عینک مصطفی روی صورتش خرد شد و…

خاطرات, درباره شهید

چهل‌ویکمین شهید

درباره شهید مصطفی آزادگان به روایت پدر شهید مصطفی تمام هم و غم‌اش این بود که مملکت به تعالی برسد. تمام وجودش در امام خمینی خلاصه می شد. وقتی در دبیرستان سپاه درس می خواند مرا خواستند (که جلوی اعزام او را بگیرند)…

HomeCategoriesAccountCart
Search