شیرینکاریهای عباس
درباره شهید عباس بیات به روایت جعفر طهماسبی آخرین خاطره ای که با شهید عباس بیات دارم، مربوط به لحظه عقبنشینی در منطقه ماووت بود. اواخر خردادماه سال ۶۷. از قرارگاه دستور رسید که یگانهای مستقر منطقه را ترک کنند. امکانات زیادی توی…
تا آخرین نفس
خاطره دکتر حسن حیدری نراقی درباره شهید یدالله کلهر در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه، داشتم خودم را به سه راهی مرگ، کنار کانال ماهی که زیر آتش گلوله بود میرساندم. وارد سنگر کوچکی شدم. سردار کلهر را دیدم که داخل آن…
دقیقه ۹۰
درباره شهید عباس بیات به روایت جعفر طهماسبی چند روز از عملیات میگذشت. بچهها دشمن را عقب میزدند، دشمن هم میرفت، خودش را بازسازی میکرد و دوباره با تانکها و نفربرهای اهدایی اربابانش که به قول بچهها هنوز بوی نویی میداد، حمله میکرد.…
بدبیاری
درباره شهید عباس بیات به روایت جعفر طهماسبی و علی روزبهانی عملیات بیت المقدس ۶ شروع شده بود. علاوه بر ماموریت باز کردن معبر برای حمله به دشمن، ماموریت مینگذاری برای مقابله با پاتک دشمن را هم به بچه های تخریب لشگر ۱۰…
خمشده در پیشگاه خدا
کانال خط اول ام الرصاص خیلی کم عرض بود. دو نفر به سختی از کنار هم رد میشدند. این کانال ها هر 50 متر به صورت زیکزاک شکسته میشد و ادامه پیدا میکرد. و سنگرهای اجتماعی در کنج این مسیر قرار داشت. این…
عاشورایی که قبل از محرم به پا شد
درباره شهید حسن پردازی مقدم و عملیات کربلای2 دهم شهریور 1365 بود که عملیات کربلای 2 در منطقه حاج عمران، انجام شد. یکی از یگانهای عملیاتی تهران، لشگرده سیدالشهداء(ع) بود که با آمدن حاج علی فضلی به عنوان فرمانده این یگان، رزمنده هایش…
شهر آزاد، قلب شاد
درباره شهید موسی انصاری رامندی و شهید حمیدرضا علیپور شب عملیات شهید امیرمسعود صادقییکتا (صمد) فرمانده گردان المهدی عجله بسیاری داشت و اصرار میکرد که نیرو وارد معبر شود. من هم میگفتم هنوز کار تمام نشده است. پس از چند دقیقه به شهید…
پهلوان و قهرمان
درباره شهید مرتضی حمزه دولابی به روایت دوستان شهید به روایت هادی معماریان: روزی که توانست مرخصی بگیرد و عازم جبهه شود، وقتی از دفتر بیرون آمد دیگر روی پاهایش بند نبود. انگار دنیا را دو دستی تقدیمش کرده بودند. روی پله نشست…
مثل یک پدر
به روایت اصغر صیامی شهید منصور مختاری در تیراندازی دستی بر آتش داشت. به چشم خود دیدم خیلی حرفهای دشمن را تارومار می کرد. وقتی هم زبانی به تحسین مهارتش باز می شد در عین فروتنی پاسخ می داد: اینها همه کار خداست.…
شوخی جنگی!
درباره شهید حسن پردازی مقدم در بیمارستان شهدای تجریش بستری بودم که خبردار شدم حسن مقدم هم مجروح شده. نگرانش بودم، شنیده بودم تیر دوشکا خورده توی کمرش. هر طوری بود شماره بیمارستانی را که بستری بود پیدا کردم و با کلی تلاش…