دل نوشته

غفلت‌نامه

دستنوشته شهید صفر رحمتی یاد حسرت قیامت می‌افتم. یاد این می‌افتم که فردا پشت دست خودم می‌زنم که ای کاش خوب بودم. ای کاش درست بودم. ای کاش می‌دانستم. ای کاش این غلط‌ها را نمی کردم. ای کاش بنده بودم. ای کاش معصیت…

خاطرات

دست نوشته شهید حاج احمد غلامی درباره گردان حضرت علی اصغر (ع)

برادر داود حیدری چهره جوان خوش‌سیما و بلندبالا، بچه محله هاشمی بود، داود همیشه مثل فیزیک بدنی‌اش تند و با سرعت حرف می‌زد. قدی بلند و چهارشانه و با چشمانی مشکی که انگار سرمه کشیده، ‌خنده همیشگی‌اش عصبانیتش را می‌پوشانید. همیشه نیروهای کم…

HomeCategoriesAccountCart
Search