دل نوشته سردار تقی زاده در سوگ جانباز شهید مصطفی بابایی
به نام خدا برادر عزیزمان آقا مصطفی بابایی به آنچه شایسته او بود رسید و با تحملی شیرین و سراسر رضایت از آنچه از دوست رسیده بود دفتر زندگی خود را با شهادت بست و به خیل شهدایی پیوست که خود اثبات روایتی…
مرثیه شهید، در رثای شهید
مرثيهای از شهيد محمدسيری درباره سردار شهيد حاج یدالله كلهر دشت ذهاب گريه كن بازيدراز خاك بر سر بريز پادگان ابوذر شيون و زاري كن، زيرا او رفت او كه با شما پيمان بسته بود تا جنگ هست مبارزه و جهاد كند حاج…
ما جنگ طلب نیستیم!
ما جنگ طلب نیستیم ولی عجیب دلمان برای آن روزها تنگ شده است. همان ۸ سال دفاع مقدس همان ۸ سالی که در آن، بعضی ره صد ساله را یک شبه رفتند همان ۸ سالی که در آن، هر کسی هر چیزی که…
تولدت مبارک فرمانده عزیزم
هرشهیدی را که دوستش داریکوچه دلت را به نامش کنیقین بداندر کوچه پس کوچه هایپر پیچ و خم دنیاتنهایت نمےگذارد… بگذاردر این وانفسای دنیا"فرمانده ی دلت" دوست شهیدت باشد.دست در دست شهدا بگذار و ببین چطور زندگیت تغییر میکند و به خدا نزدیک…
شهید عباس روزبهانی
نام : عباس نام خانوادگی : روزبهانی نام مادر : طاهره نام پدر : مرتضی تاریخ تولد : 1348/1/29 محل تولد : تهران، قوچان وضعیت تاهل : مجرد میزان تحصیلات : - سن : 18 سال تاریخ شهادت : 1366/10/25 محل شهادت :…
بوی خوش بابا
در چهاردهمین روز از تابستان گرم 1400 قسمت شد تا برای دومین بار بنشینم پای خاطرات سردار احمدلو؛ فرمانده گردان المهدی(عج). از همان نخستین جلسه انگار نیرویی مرا میکشید پای صحبت سردار. وگرنه مرا چه به مصاحبه؟! من سالهاست که در کنج دنجی…
دلنوشته ای برای مرحوم جانباز محمود جهان تیغ
خادمان سایت لشکر 10 سیدالشهدا علیه السلام، عروج ملکوتی برادر جانباز و رزمنده گردان حضرت زینب سلام الله حاج محمود جهان تیغ را به همه رزمندگان دلاور اسلام، خانواده داغدار و به همه دوستداران ایشان تسلیت عرض می نمایند. پیکر پاک این مرحوم…
کلکسیون ترکش
لبش کاملا از بین رفته بود، یک چشمش را تخلیه کرده بودند، دندانهایش از بین رفته بود، بدنش پر از ترکش بود و انواع ترکشها داخل آن وجود داشت، شیمیایی هم بود... با تمام اینها، در خانه و شهر، بند نشد. عشق و…
پسران شجاع!
بچههای گردان تخریب را میتوان شجاعترین افراد دانست... آنها با جان و تن خود، مستقیم با مرگ دست و پنجه نرم میکردند. همانها که جسم و روح و ارادهشان؛ محکم بود و خلل ناپذیر. موقع دویدن در صبحگاه جبهه، اغلب شعار هم میدادند.…