میوۀ کال
درباره شهید (امیرمسعود) صمد یکتا به روایت مادر شهید امیرمسعود هفتماهه به دنیا آمد. وزنش حتی به یک کیلو هم نمیرسید. دکترها میگفتند کال به دنیا آمده. بقدری ریزنقش بود که او را داخل سینی میگذاشتیم. تا چهار ماه نمیتوانست شیر بخورد. با…
ارباب خانه کیست؟
درباره شهید امیرمسعود صادقی یکتا (صمد یکتا) به روایت برادر شهید رابطهی من و برادرم رابطهی خوبی بود. گاهی با هم شوخی میکردیم و میگفتیم: "ارباب خانه کیست؟" یادم است برادرم مشتی محکم روی دیوار مینشاند که جای آن به صورت فرورفتگی روی…
بلیط یکطرفه
درباره شهید صمد یکتا به روایت همسر شهید به توصیهی یکی از دوستان به کارهای جهادی میپرداختم. با توجه به تعطیل شدن دانشگاه فرصت برای انجام چنین کارهایی مهیا شده بود. اولین بار شهید را در منطقهی سر پل ذهاب دیدم. او را…
تازه رفیقهای صمد
گزارش یادواره شهید صمد یکتا فاصلهها زیاد شده شکافها ایجاد شده ظواهر تغییر کرده همهچیز عوض شده آدمها طور دیگری شدهاند ارزشها رنگ و شکل دیگری به خود گرفتهاند اما بعضی چیزها ثابت مانده و بدون تغییر مثل غیرت جوانان غیور، مثل قدردانی…
دستمو بگیر…
دلنوشته ای برای شهید امیرمسعود صادقی یکتا: آقا صمد صمد صدامو میشنوی حاج صمد با شما هستم... میدونم که میشنوی قربان اون مهربونیای زیر پوست ابهتت صمد جان قربان اون مغز اطلاعاتی و خلاقت قربان اون لوتیگریات، با مرام بودنات آخ یادم نبود…
مزار شهید امیر مسعود صادقی یکتا
مزار شهید امیر مسعود صادقی یکتا اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَوْلِیآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَصْفِیآءَ اللَّهِ وَاَوِدَّآئَهُ، سلام بر شما اى اولیای خدا و دوستانش. سلام بر شما اى برگزیدگان خدا و دوستدارانش. اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا…
هندوانه نمیخواست، مسئولیت پذیر میخواست…
از زبان همرزم شهید امیرمسعود صادقی یکتا: به یاد دارم از یک چیز خیلی بدش می آمد و تنفر داشت ، آن هم تعریف و تمجید بی جا بود. یکبار هم در این باره مسئله ای پیش آمد، درون چادر بودیم به یکی از…
ماند و یکتا شد!
درباره شهید امیر مسعود صادقی یکتا از زبان مادر شهید: به قول دکتر ها کال به دنیا آمد، هشت ماهه بود که پا به این دنیا گذاشت،شاید هم برای یکتا شدن عجله داشت. به قدری کوچک بود که هیچ لباسی به تنش اندازه…
چادرِ شریکی
از زبان برادر شهید امیر مسعود صادقی یکتا: انگار نه انگار که من برادر بزرگتر بودم، خودم را از او خیلی کوچکتر می دانم با اینکه از لحاظ سنی، سن بیشتری داشتم. بعد از فوت پدر صمیمیتمان خیلی بیشتر شد ، با هم…
خاموشی دوشکا به قیمتِ جان!
نحوه شهادت شهید امیر مسعود صادقی یکتا از زبان همرزم شهید: شب به پایان رسیده بود، اکثر سنگرهای دشمن منهدم و یا خاموش شده بودند، حوالی ساعت 5 صبح ، نیروهای تازه نفس مشغول به کار شدند تا بچه ها از جمله گردان…