مادر مژده بده
درباره شهید سید آیت الله طبائی عقدائی به روایت مادر شهید شبهای جمعه که می شد، سید معمولا می رفت تهران تا در مراسم دعای کمیل مهدیه تهران شرکت کند. یک شب وقتی برگشت، حالت عجیبی داشت. گفت: مادر، من شهید میشوم. پرسیدم:…
صبر زینبی
روایتی درباره بانو سکینه آراسته؛ مادر شهیدان مهدی و محسن مقدم جو صحبت از یک مادر است. مادری که دو فرزندش را تقدیم کرده به اسلام و ایران. مادری که بانوی کربلا را الگوی خود قرار داده. مادری که نام و مرامش…
میوۀ کال
درباره شهید (امیرمسعود) صمد یکتا به روایت مادر شهید امیرمسعود هفتماهه به دنیا آمد. وزنش حتی به یک کیلو هم نمیرسید. دکترها میگفتند کال به دنیا آمده. بقدری ریزنقش بود که او را داخل سینی میگذاشتیم. تا چهار ماه نمیتوانست شیر بخورد. با…
ارثبرده از مادر
شهید سید محمود اعتصامی به روایت مادر شهید بعد از آنکه پسر بزرگترم سید احمد به فیض شهادت رسید، سید محمود هم دیگر دل توی دلش نبود و دوست داشت زودتر برود جبهه. رفته بودیم سفر مشهد مقدس، برای زیارت امام رضا علیه…
مایۀ مباهات
شهید محمود زارعی اقدم به روایت مادر شهید درود بر تو مادر کوچک بود. 6-5 سال بیشتر نداشت که دوست داشت برود مسجد. فاصلۀ مسجد تا خانهمان دور بود و نگذاشتم برود. خیلی گریه کرد. میگفت: میخواهم بروم مسجد، تکبیر بگویم. آنقدر گریه…
روزگار سخت
شهید عزت الله اوضح به روایتِ مادر شهید آنقدر به هم احساس نزدیکی می کردیم که وقتی هوای رفتن به جبهه در سر داشت، یک روز آمد پیشم و صادقانه به من گفت: مادر، چیزی به آقا نگویی ها، من می خواهم شناسنامه…
و خدایی که به عزتالله، مرا عزت بخشید
شهید عزت الله اوضح به روایت مادر شهید 17 ساله بودم که ازدواج کردم. دو سال گذشت و فرزنددار نشدیم. کم کم حرف و حدیث ها پشت سرم شروع شده بود که لطف خدا شامل حالمان شد و خدا به ما فرزندی عطا…
مادر شهید عبدالرزاق علی شیری به فرزند شهیدش پیوست
حاجیه خانم ملکی علی شیری مادر محترم شهید عبدالرزاق علی شیری دعوت حق را لبیک گفت. شادی روح مرحومه فاتحه مع صلوات
اولین سالگرد حاجیه خانم قدم خیر رضاخانی
بسمه تعالی به اطلاع میرساند اولین سالگرد رحلت حاجیه خانم قدمخیر رضاخانی مادر بزرگوار و مومنهی شهیدان مسعود و وحید شجاعی برگزار میگردد: زمان: چهارشنبه مورخ ۱۵/۴/۱۴۰۱ ساعت ۱۸:۳۰ مکان: کرج، امامزاده محمد شجاعبانوی شجاعپرور درباره مادر شهیدان شجاعی امروز سالروز…
مادر! اجازه بده شهید شوم!
شهید محمود زارعی اقدم به روایت مادر شهید آخرین بار که از جبهه آمده بود، ناراحت و پکر بود. بعضی از دوستانش به شهادت رسیده بودند و احساس جاماندگی میکرد. گفت: مادر جان، شما را به خدا، علاقهات را از من بردار و…