برگی از یک زندگی عاشقانه
خاطرات شهید علی اکبر پورزمانی به روایت همسر شهید: پانزده سالم بود که ازدواج کردم. آشنایی ما کاملا سنتی بود. در حقیقت، همسایگی ما با خانوادهی پورزمانی باعث رقم خوردن این پیوند مبارک شد. خاستگاری با پیشنهاد و صلاحدید والدین صورت گرفت و…
لباس سبز دامادی
درباره شهید آیت الله طبایی عقدایی به روایت همسر شهید هر دو در یک محله زندگی میکردیم و او دوست برادرم بود، اما شناختی نسبت به هم نداشتیم. یک بار که آمده بود در خانه، تا یک امانتی برای برادرم که در خانه…
بلیط یکطرفه
درباره شهید صمد یکتا به روایت همسر شهید به توصیهی یکی از دوستان به کارهای جهادی میپرداختم. با توجه به تعطیل شدن دانشگاه فرصت برای انجام چنین کارهایی مهیا شده بود. اولین بار شهید را در منطقهی سر پل ذهاب دیدم. او را…
انیس و مونس مادر
دخترم دقیقاً چهل روز قبل از شهادت حاج کاظم به دنیا آمد. از لحظهای که محدثه به دنیا آمد کاظم بار سفر را بسته بود. این موضوع را بعداز شهادت کاظم فهمیدم. یادم میآید آن زمان هنوز موهای دخترم کامل در نیامده بود،…